ترس و رهایی دو مقوله ای هستند که می توانند مقابل هم باشند ، در ترس میل به ماندن در وضعیت موجود است اما در رهایی تغییر دادن وضعیت موجود.
چگونه از ترس رها شوم
رهایی :
من می خواهم وجودم را ازدرون متحول سازم و از تلخی ها و تاریکی ها و آسیب های گذشته رها شوم.
ترس :
ای بابا حوصله دردسر داری ، چکار به گذشته داری بشین زندگیتو کن .
دراین دو عبارت فوق تقابل بین ترس و رهایی وجود دارد ؛ از یک طرف تمایل به تغییر وجود دارد از یک طرف ماندن در وضعیت موجود .
یکی از دلایل آن به لحاظ بیولوژیک مغز به این دلیل است که قسمتی از مغز انسان بنام مغز خزنده تمایل به تغییر ندارد و ماندن در وضعیت موجود برایش بهتر است .
چگونه از ترس رها شوم؟
اما حکایت ترس و رهایی از لحاظ ساختار روانی و درونی چیست ؟
رهایی : فکر می کنم اگر بتوانم گذشته ام را رها کنم و تمام افرادی که به من آسیب زده اند را ببخشم احساس سبکباری می کنم .
ترس : یادت هست یک ماه پیش تا به یاد توهین ها و تحقیرها و کتک های پدرت افتادی چقدر حالت خراب شد ؛ اصلا فکر کردن به آنها حال تو را خراب می کند ؛ پس بهتره که بی خیال بشی .
در این دو عبارت فوق ترس و رهایی باز هم درکشمکش هستند و ترس به نوعی می خواهد رهایی را متقاعد کند که وارد قوله گذشته نشود و به لحاظ روانی ما اینگونه به تحلیل این مطلب می پردازیم که آسیب های دوران کودکی در نا خودآگاه فرد ثبت شده است و زمانی که فرد برای رها شدن ازآنها تصمیم می گیرد که به آنها بپردازد بخشی ازآن اتفاقات به سطح می آید و حال و احساس فرد را خراب می کند و این حال خرابی یکی از ترمزهای نگهدارنده می باشد که فرد ار مواجه شدن با گذشته طفره می رود .
ترس و رهایی همواره دو مقوله ای هستند که با هم درجنگ و تقابل هستند و اگر شیوه های قدیمی به شما کمک نمی کند که از چنگ ترس رها شوید لازم است در شیو ه های قدیمی خود تجدید نظر کنید و در میدان مبارزه بین ترس و رهایی شما بتوانید به رهایی پرو بال بدهید .
رهایی زمانی اتفاق می افتد که شما بدرستی بتوانید محتویات ناخودآگاه خودتان را بشناسید و تمام نقاط قوت وضعف را پیدا کنید و سپس به ترمیم و بازسازی درونی اقدام کنید و با خودتان به صلح و یکپارگی برسید و تا زمانی که به صلح ویکپارچگی درونی نرسید نخواهید توانست طعم خوش رهایی را تجربه کنید .